محصول به سبد خرید اضافه شد
0

لطفا به کودکانتان رحم‌کنید!

تاریخ: 17 آذر 1400
بازدید: 416

لطفا به کودکانتان رحم‌کنید!

مریم یازده‌ساله است و در کلاس پنجم ابتدایی یکی از پرآوازه‌ترین مدارس تهران درس‌می‌خواند. تکالیف درسی چند‌روزش را مرور‌می‌کنیم: معلم ریاضی جمع کسرهای مرکب را از او خواسته‌است، معلم علوم تعاریف نزدیک‌بینی، دوربینی، آستیگماتیسم، آب‌مروارید و کوررنگی را از‌ او خواسته‌است. معلم فارسی (در‌واقع عربی!) از او انتظار‌دارد ریشه‌های متفاوت واژه‌های به‌ظاهر مشابهی هم‌چون «الغاء» و «غالی» را بشناسد (واژه‌هایی که در زبان محاوره فارسی کاربرد زیادی ندارند)، معلم دینی می‌خواهد مریم تفاوت‌های نماز‌جمعه و سایر نمازهای دو‌رکعتی را بداند و معلم پرورشی (که این روزها معلم مشاور نامیده می‌شود) از مریم خواسته سر بریده «شهید حُجَجی» را نقاشی‌کند!
فقط یک‌سوم سال تحصیلی گذشته و این‌ها هم توقعات و تکالیف دو‌سه‌ روزِ مریم است. فراموش‌نکنید که مریم یازده‌ سال دارد و نیاز به بازی، تفریح و معاشرت با اعضای خانواده و فامیل هم دارد. مریم صبح خیلی‌زود به‌مدرسه می‌رود و تا دو بعد‌از‌ظهر در مدرسه است، عملاً تا به‌خانه برسد و تکالیف خود را شروع‌کند ۴‌بعد‌از‌ظهر است و او علاوه‌بر خستگی روز، بار سنگین تکالیف فردا را هم به‌دوش‌دارد.
طبعا نه قدرت یادگیری یک کودک یازده‌ساله، نه توان جسمی او و نه وقتی که در‌اختیار‌دارد برای یادگیری این‌همه مطلب و انجام تکالیف مربوطه کافی نیست. راه‌حل چیست؟

برادر‌بزرگ مریم راجع‌به بیماری‌های چشم برایش می‌نویسد، خواهر‌بزرگ مریم سر «شهید حججی» را برایش نقاشی‌می‌‌کند، پدر مریم با‌دشواری برای مریم توضیح‌می‌دهد که ریشه «غالی»، «غلو» است در‌حالی‌که ریشه «الغاء»، «لغو» است؛ (چون مریم باب‌های ثلاثی‌مزید را نخوانده‌است فهم این‌که چگونه «لغو» تبدیل‌به «الغاء» می‌شود امکان‌ندارد و چون مریم اسم‌فاعل را نخوانده‌است این‌که چگونه و چرا «غلو» تبدیل‌به «غالی» می‌شود، غیر‌ممکن است!). مادر مریم هم باید راجع‌به نما‌زجمعه (که هرگز نرفته‌است!) تحقیق‌کند و برای مریم راجع‌به آن توضیح‌دهد!
تمام خانواده باید دست‌به‌دست هم بدهند تا تکالیف هر روزه مریم به‌سرانجام برسد و مریم دست‌خالی به‌مدرسه نرود! و این در‌حالی است که علی‌رغم این‌که این مدرسه برای ثبت‌نام مریم هر‌سال پولی برابر با حقوق کامل یک‌سال یک کارگر دریافت می‌کند، مرتب دانش‌آموزان و خانواده‌هاشان را تهدید‌‌ به اخراج می‌کند!

مریم هر‌‌روز که به‌مدرسه می‌رود می‌داند که تکالیفش با تلاش جمعی خانواده به‌ثمر رسیده‌است ولی نمی‌داند که این ماجرا برای تمام هم‌کلاسانش اتفاق‌افتاده‌است. مریم گمان‌می‌کند فقط خود اوست که نمی‌تواند این همه اطلاعات را هضم و پردازش کند و به‌خاطر بسپارد. مریم تصور می‌کند هم‌کلاسانش می‌توانند و فقط خود اوست که نمی‌تواند! می‌دانید چرا مریم این‌گونه فکر‌می‌کند؟ چون در مدرسه، همه باید نقش بازی‌کنند و تظاهر‌کنند تکالیف را خودشان انجام‌داده‌‌اند! معلمان هم در این تظاهر شرکت‌می‌کنند!
معلم مشاوره می‌داند که قاعدتا این سرهای بریده‌شده توسط کودکان یازده‌ساله کشیده‌نشده‌اند ولی به‌خودش دروغ می‌گوید و باور‌دارد که با‌این پروژه نقاشی، توانسته «ارزش»‌ها را «ترویج‌»کند!

نه‌تنها مریم بلکه تمام دانش‌آموزان مدرسه گران‌قیمت پرآوازه دچار احساس حقارت، اعتماد‌به‌نفس پایین و تظاهر و ریاکاری می‌شوند. نتیجه این تظاهر و ریاکاری نیز عزت‌نفس پایین است.
حالا خود این اعتماد‌به‌نفس پایین، سیکل معیوبی ایجاد‌می‌کند که باعث‌می‌شود مریم دیگر به‌اندازه توانایی خودش نیز تکالیفش را انجام‌ندهد. وِردِ کلام مریم «نمی‌توانم، یاد‌نمی‌گیرم» شده‌است.

تا‌اینجا فقط به خود مریم پرداختیم. تکالیف هر روزه‌ای که مریم از مدرسه گران‌قیمت پرآوازه با خودش به‌خانه می‌آورد استرس مضاعفی بر استرس کلی خانواده می‌افزاید. پدر، مادر، خواهر و برادر مریم هرکدام تکالیف کاری و استرس‌های جسمی و روانی خاص خود‌را دارند و حالا هر‌روز باید تنش ناشی‌از تکالیف درسی مریم را هم به‌دوش‌بکشند. این سیکل معیوب در تمام خانواده ها باز‌تولید می‌شود!

بگذریم که بعضی از‌این خانواده‌ها در تعطیلات آخر‌هفته هم، وقت خودشان و مریم را با کلاس‌ موسیقی و کلاس‌ زبان انباشته‌تر می کنند و تصو‌رمی‌کنند با این‌کار فرزندشان چند‌بعدی و همه‌جانبه فرهیخته می‌شود!

نمی‌توانم بگویم در‌این نظام بیمار، خانواده‌ها هستند که این مدارس را بازتولید‌می‌کنند یا گردش مالی هنگفت و تبلیغات وسیع این مدارس است که بیماری فکری خانواده‌ها را بازتولید‌می‌کنند. به‌گمان من در این چرخه معیوب، مدرسه و خانواده هر دو در‌عین‌حال که نقش جلاد را به‌‌عهده‌دارند نقش قربانی را هم به‌دوش‌می‌کشند. معلمان و مدیران این مدارس هم می‌گویند این الگو محصول توقعات خانواده‌هاست. خانواده‌هایی که انتظار‌دارند فرزندانشان در کنکور تیزهوشان یا در امتحان ورودی سایر مدارس گران‌قیمت پر‌آوازه قبول‌شوند و اگر مدارس در‌جهت این توقعات پیش‌نروند رقبای آن‌ها گوی سبقت را می‌ربایند. بنابراین پدران و مادران، معلمان و مدارس را تحت‌فشار می‌گذارند و مدارس و معلمان هم متقابلا پدران و مادران را! براین‌مبناست که می‌گویم خانواده و مدرسه، هم نقش «جلاد» را بازی‌می‌کنند و هم نقش «قربانی» را. تنها کسانی که قربانی بی‌گناه این نظام تفاخر، رقابت کور و نمایش تظاهر و ریاکاری هستند فرزندان ما هستند که بیماری‌های فرهنگی و اجتماعی ما، حال و آینده آن‌ها را به‌‌تاراج می‌برند.

دکتر فرهنگ هلاکویی – انتشارات باهدف

سید حسن ساداتیان

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

فروشگاه اینترنتی باهدف، مرکز خرید کتب روانشناسی می باشد و همچنین فروشگاه اینترنتی انتشارات باهدف مرجع تخصصی معرفی و فروش اینترنتی کتاب در ایران است و حوزه های روانشناسی و علوم اجتماعی و تعلیم و تربیت را شامل می‌شود.
تمامی حقوق این سایت متعلق به تیم باهدف می باشد.
Copyright © 2020 Bahadaf