چرا ازدواج؟؟؟
چرا ازدواج؟؟؟
بسیاری از اوقات طرز فکر افراد این است که با ازدواج، خوشی ها تمام می شوند.
به همین علّت است که حتّی در میان زنان، فراوان میبینیم که مادر به پسرش میگوید:
پسرم الان برو کِیف و زندگیت را بُکن. البته نه در فامیل ما و میان هم مذهبهای ما، برو خارج از کشور و لذّت ببر.
بعد که برگشتی برایت دختر خوبی از بین خودمان میگیریم. حتّی وقتی از جانب برخی از مادران چنین پیامی میشنویم،
تکلیف مردها هم مشخص است و بدین خاطر است که عدّه ای فکر میکنند، برویم این کار را انجام دهیم.
اخیراً هم مُد شده است و برخی می گویند ما جوانی نکرده ایم. حالا که دخترمان/ پسرمان بزرگ شده،
میخواهیم جوانی کنیم و کارهایمان را انجام دهیم. جوانی یعنی حماقت که این نوع جوانی در زندگی ما نبوده است.
بنابراین انجامش می دهیم تا خاطرمان آسوده شود که از این بابت عقب نیستیم یا میخواهیم از حالا به بعد برای
خودمان زندگی کنیم یا حالا میخواهیم خودمان را بشناسیم و خودمان را پیدا کنیم. پَرت و پلاهایی از این قبیل
کاملاً نشاندهنده ی افکار شخصی است که تصور میکند ازدواج یک زندان است و با ازدواج داخل زندان میرود.
عدّهای برای ورود به چنین زندانی تا آن جا کوشش میکنند که ممکن است آنرا به تأخیر بیندازند.
البتّه از نظر علمی و تکنیکی، ازدواج جنبههای متضاد و متناقضی دارد. یکی از دلایل بسیار مهمی که سبب می گردد افراد ازدواج کنند
رابطه ی جنسی است.
کتاب چرا ازدواج چرا طلاق دکتر فرهنگ هلاکویی
انتشارات باهدف
دیدگاهها