فرآیند بخشش چگونه است؟
فرآیند بخشش چگونه است؟
در گذشت، تحمل و فداکاری، معمولاً شما میپذیرید کسی که کار بد یا اشتباهی کرده با گذشت، تحمل و فداکاری شما به نوعی مستقیم و غیر مستقیم پاداش بگیرد که آن کار را تکرار کند. در نتیجه شما با گذشت، تحمل و فداکاریتان از او معمولاً آدم بدتر با اشتباهات بیشتری میسازید و نه تنها در مورد شما بلکه در مورد دیگران نیز آن کار را میتواند تکرار کند. بنابراین شما زمینه و شرایطی را به وجود میآورید که نه تنها با شما رفتار نامناسب یا بد و غلط و اشتباه داشته باشد بلکه با دیگران نیز همین طور باشد و به طور حتم و یقین شما نیز آسیب خواهید دید.
هر گونه که شما مایل هستید به آن نگاه کنید. فرقی نمیکند، فقط درجات آن را میتوانید کم و زیاد کنید. بنابراین وقتی کسی به من بدی میکند و من با گذشت، تحمل و فداکاری آن را نادیده میگیرم یا کنار
میگذارم حتماً آسیب میبینم و امکان ندارد کسی که آسیب میببیند به خودش و دیگران آسیب نزند. یعنی روزی که من آسیب دیدم این آسیب درست مانند اتفاقی که افتاده باید پخش شود و با شدت بیشتر یا کمتر از جای دیگری بروز خواهد کرد ولی به هر حال روزی که من گذشت، تحمل و فداکاری کردم آسیب میبینم و حالا با این آسیب به خودم و دیگران نیز آسیب میزنم ولی معمولاً بیشترین آسیب متوجه شما و یا متوجه کسی است که شبیه و مانند شما میباشد.
حتی ما میتوانیم 10 یا 20 سال آسیبی که در اثر فشار آوردن پدر و یا مادرمان بوجود آمده، نگه داریم و بعداً در زندگیمان این آسیب و فشار را بر روی دیگران از جمله خانواده و یا همسر و یا بچههایمان وارد کنیم. بنابراین ما با گذشت، تحمل و فداکاری از آن فرد، و خودمان آدم بهتری نمیسازیم وای بسا آدم بدتری میسازیم.
بنابراین گذشت، تحمل و فداکاری واقعاً جایی ندارد. ولی اگر بگویید که من چارهای جز این کار ندارم، شما گذشت، تحمل و فداکاری نکردید، اگر چارهای نداشتید این گذشت و تحمل و فداکاری نیست. بنابراین وقتی که من چاره دارم میتوانم بگویم که من با انتخاب خودم گذشت، تحمل و فداکاری کردم. در غیر این صورت مفید نیست.
اما گاهی اوقات شاید به دلیل چهار نون نحس تاریخ یعنی ” نادانی، ناتوانی، نیازمندی و نگرانی” باشد که من گذشت و تحمل و فداکاری میکنم. و این چهار نون است که زندگی انسان را در طول تاریخ در هم ریخته و از هم پاشیده است.
اول) من به این دلیل شما را تحمل میکنم و یا گذشت و فداکاری میکنم که نادانم و اصلاً نمیدانم چه خبر است و نمیدانم چه میتوان کرد و خبر از آنچه که میگذرد ندارم.
دوم) با وجود اینکه ممکن است نادان نباشم اما ناتوانم. من
میدانم که شما بدی میکنید و میدانم که شما اشتباه میکنید و به من ظلم میکنید اما در برخورد با شما ناتوانم. بنابراین من گرفتارِ ناتوانایی هستم که، دانایی دارم اما توانایی ندارم.
سوم) ممکن است دانا و توانا باشم اما نیازمند نیز باشم من
میدانم و میتوانم آن کار را بکنم ولی فردا چه کنم؟ بسیاری از اوقات زنان میگویند که میدانم همسرم به من بد میکند و میتوانم ترکش کنم اما نیازمند هستم و نمیدانم زندگی خودم و بچههایم را از نظر مالی و اقتصادی چگونه تأمین کنم؟ و یا بچهها را در شرایط و وضعیتی که هستم چطور نگه دارم. دانا و توانا هستم اما نیازمند هستم برای اینکه دانایی و توانایی من مشکل نیاز من را برآورده نمیکند.
چهارم) من اصلاً نیازمند نیستم و خودم امکانات مالی دارم اما نگرانم. نگرانی من از آسیبی است که به بچهها میخورد، یا از فرد بیمارِ دیوانهای است که گفته اگر شما قصد جدایی و طلاق را داشته باشید، همه را میکشم و من آن را جدی میگیرم. بنابراین من نادان، ناتوان و نیازمند نیستم بلکه نگرانم.
در طول زندگی دیده نشده فردی گذشت، تحمل و فداکاری داشته باشد اما دانا، توانا، خودکفا و نگران نباشد حتی در خصوص زندگی زناشویی هنوز کسی دیده نشده که به خاطر بچهها در یک زندگی بد مانده باشد. روزی که زن و شوهری در زندگی بدی ماندند نادانی آنها است و نمیدانند چه کار کنند یا ناتوانی آنها است و از عهده آن بر
نمیآیند یا نیازمندی آنها است و احتیاجاتی دارند و حتی این نیازمندی در این مفهوم است که میخواهند خانواده را مورد تأیید و تصویب قرار دهند. یعنی نیازمند هستند که مردم آنها را خوب و عاقل بدانند و اگر جدا شوند همه آنها بهم میریزد و یا نگران هستند که بعد از جدایی بر سر بچههای آنها چه خواهد آمد یا بعد چه خواهد شد؟! بنابراین اینها فقط افراد نادانِ ناتوانِ نیازمندِ نگران هستند.
بسیار مهم است که ما در مسیر بخشش حرکت کنیم و بخشش وقتی است که دو نفری که در ارتباط با هم دست به رفتار نامناسبی زدند بتوانند در شرایط عادی و امن و امان با امنیت و آرامش یا حداقل امنیت باهم صحبت کنند. یعنی بتوانند بگویند که چه اتفاقی افتاده و موضوع را چگونه میبینند و علل و عوامل آن را چگونه میشناسند. حتی در رابطه با چیستی و چگونگی آن نیز با هم توافق کنند. چون بسیاری اوقات من با کاری که کردم فکر میکنم یک آسیب زدهام در حالیکه دَه آسیب را به دیگری زدهام.
دیدگاهها