دو پایه اصلی حرمت نفس
مفهوم حرمت نفس در تحلیل نهایی بر روی دو پایه اصلی و اساسی استوار است:
جنبه فردی: یعنی، من اشتباه میکنم و یا کار بد میکنم ولی خوب هستم.
من خواستنی و دوست داشتنی هستم. من موجودی هستم که بخاطر آنچه که هستم خواستنی و دوست داشتنی هستم.
نه اینکه همه و نه اینکه حتی اکثریتی یا درصد بالایی باید مرا دوست داشته باشند. در تحلیل نهایی اگر یک نفر من را دوست داشته باشد و چند دوست داشته باشم در دنیایی که 7 میلیارد جمعیت دارد کافی است. یعنی کسی که من را دوست دارد و 6 نفر که دوست من هستند برای من در جهان امروز و در میان 7 میلیارد نفر کافی خواهد بود.
اما نکته مهم در این موضوع این است که وقتی من خوب هستم تو و یا دیگران نیز خوب هستند و این باوری است که درست است و معنای دیگر آن این است که همان گونه که من خواستنی و دوست داشتنی هستم دیگران هم خواستنی و دوست داشتنی هستند که این حالت با خود امنیت و آرامشی حیرت انگیز را در انسان بوجود می آورد. چون اگر فقط من خوب باشم و تو بد باشی ما مشکل داریم. منِ خوب در میان این بَدان چه میکنم؟!
به همین علت متاسفانه بسیاری از مردم نه به دلیل اینکه خودشان را خوب میدانند بلکه یا به دلیل خودناپسندی یا خودخواهی و یا خودپسندی، فرضشان بر این است که منِ خوب در میان این مردمان بد چه
میکنم؟و برخی اوقات ناشی از این نیست که خود را خوب میدانند بلکه خودناپسندی و خودپسندی که هر دو دو روی یک سکه هستند گرفتاری آنها است. اما چه اشکالی دارد که شما دکتر باشید و همه مریض باشند؟ بیخودی هم ناله نکنید که منِ خوب در میان این مردمان بد چه کنم؟ این عقیده و نظر شما به هیچ وجه درست نیست و متاسفانه فریاد و ناله شما از این است که شما در ته وجود خود میدانید که خودتان خوب نیستید و گرفتاری آنجا است.
دیدگاهها