تعریف درست از انسان


تعریف درست از انسان
امروزه میدانیم که دو تعریف، یکی از نظر علمی و یکی از نظر فلسفی، برای انسان پذیرفته شده است.
از نظر فلسفی، انسان موجودی است ناقص نه کثیف است، نه نجس ، نه گناهکار، نه بد و نه خوب است و نه هیچ چیز دیگر. بنابراین انسان موجودی است ناقص، که از طریق پرورش، تعلیم و تربیت و یا تجربیات زندگی به سمت کمال میرود. هر تعریف دیگری از انسان، تعریفی است که با واقعیّات و با حقایق یا اصول اخلاقی و انسانی نمیخواند. در نتیجه وقتی صحبت از انسان است، انسان موجودی است ناقص و این انسان ناقص است که به سمت کمال حرکت میکند و توان این را دارد تا بتواند خودش را بهتر و برتر کند.
از نظر علمی نیز، تعریف انسان در ارتباط با بقیّهی موجودات و حیوانات، نه حیوانی ناطق است، (چه عاقل و چه متکلّم) نه ابزارساز، نه اجتماعی، نه سیاسی و نه خندان است، بلکه انسان موجودی است که از آینده خبر دارد و میتواند برای آینده برنامه و طرح و نقشهای داشته باشد و از حال برای آینده کار کند و چون آینده را در امروز و گذشته را در همین امروز میبیند، ارتباطی میان گذشته و حال و آینده برقرار میکند و در این زمینه با وجودی که مزایا و امتیازاتی دارد، با گرفتاریها و مشکلاتی نیز روبهرو است.
به همین دلیل، فقط انسان است که مضطرب و نگران میباشد، زیرا از آینده خبر دارد و چنین حال و احساسی در حیوان نیست، با وجودی که حیوان و انسان هر دو در موضوع ترس با هم مشترک هستند.
بر این اساس انسان سالم هم تعریف انسان را به عنوان موجود ناقص و هم به عنوان کسی میپذیرد که از آینده خبر دارد و میتواند آینده را از هم اکنون بسازد و مسئولیّت این ساختن را برای خود و دیگران دارد و بر مبنای آن عمل میکند.
انسان همیشه هدف است و برای هیچ چیز وسیله نیست. هیچ انسانی را هیچ زمان نمیتوان به پای هیچ بُت، باور، اعتقاد و یا حتّی آرمان و ایدئولوژی فدا کرد. هدف از همهی اینها انسان است، بنابراین انسان هدف است، انسان وسیله نیست.
نمیتوان انسان را کُشت تا جامعهای بهتر باشد، نمیتوان انسان را از میان برداشت تا در جامعه دموکراسی یا آزادی برقرار شود. انسان هدف است و هرگز وسیله نیست و هرگز از هیچ انسانی نمیتوان خواست و هیچ انسانی را نمیتوان از میان برد تا دیگران به هدف یا آرزو و امیدی برسند. انسان به خودی خود، هدف است. در زندگی عادّی و معمولی نیز شما نمیتوانید از انسانها برای پیشرفت خود استفاده کنید و یا چون مایل هستید از ایران به آمریکا بیایید، به فردی بگویید که تو را دوست دارم و عاشق تو هستم تا او شما را به آمریکا بیاورد و سپس به دنبال کار خود بروید و یا چون در خانهی پدری نمیتوانید درس بخوانید، عاشق کسی شوید که به شما اجازه میدهد در خانهی او درس بخوانید و یا چون خودتان توان بوجود آوردن دارایی و ثروتی را ندارید، عاشق فردی شوید که ثروتمند است تا بتوانید از پول و دارایی او استفاده کنید. بنابراین، انسان همیشه هدف میماند و هرگز
نمیتواند مورد استفاده قرار بگیرد.
انسان شخص است، انسان است و نه شیئ و کالا.
این نگاه که دیگران شیئ و کالا هستند و میتوانند مورد استفاده قرار گیرند، ناچار من را نیز به این نتیجه میرساند که خود من نیز، شیئ و کالا هستم. بنابراین با اوّلین تار موی سفیدی که پیدا میشود یا چروکی که در صورت نمایان میشود، دیگر من کالای به درد بخوری نیستم و یا کالای مورد استفادهای مانند گذشته نیستم.
این نگاه، ویرانگر است. این نگاه فرد را به یک شیئ، کالا، موضوع و به یک چیز قابل خرید و فروش تبدیل میکند و هر اندازه که تصوّر کنیم در این زمینه برنده بودهایم، در آخر کار به این نتیجه میرسیم که بازندهی واقعی، ما بودهایم. انسانی که به خودش به عنوان شیئ نگاه میکند، حتّی اگر بهترین و زیباترین و باهوشترین و عاقلترین باشد، چون ایّام پیری و شکستگی و از دست دادن تواناییهای ذهنی و ظاهری و زیبایی فرامیرسد، رنجی که او میبرد، چند برابر کسی است که از آغاز خودش را شخص
میدیده است، امّا ظاهر یا زیبایی یا هوش یا عقلی هم آنچنان نداشته است.
به بیان دیگر، انسان سالم خودش را انسان میداند، شخص میداند، نه کالا و نه شیئ. نه میفروشد، نه میخرد و نه با توجّه به اهمیّت کالا و یا فایدهی خود برای خودش ارزشی قائل است، بلکه از اوّل تا آخر ماجرا انسان است.
دیدگاهها