باورهاي غلط در مورد طلاق
باورهاي غلط در مورد طلاق
باورهاي غلط در مورد طلاق
امروزه جايگاه و پايگاه خانواده سست و كمارزش شده است و افزايش ميزان طلاق، خود گواهي بر آن است: اگر چه در دو سه دهه اخير ميزان طلاق افزايش يافته است (10 تا 25 درصد در ايران و 40 تا 45 درصد در آمريكا) ولي اين موضوع بدليل گذر از خانواده سنتي به خانوادة هستهاي است. به عبارت ديگر، در گذشته هدف و مشغله ذهني اكثر افراد زندگي كردن بود ولي امروزه خوب و خوش زندگي كردن است. در گذشته افراد حق انتخاب چنداني نداشتند ولي امروزه افراد پس از طلاق نه تنها محكوم به فنا یا زندگي سخت نيستند بلكه هنوز امكان زندگي خوب و ازدواج مجدد و تشكيل خانوادة هستهاي و خوب را دارند. با افزايش سطح آگاهي عمومي، خصوصاً در زمينة انتخاب درست همسر، آمادگي براي ازدواج، شناخت يكديگر، آگاهي از اصول برقراري رابطه و گفتگو و توانمندتر شدن زنان اين اميد را ميتوان داشت كه در آينده ای نه چندان دور جامعة خانوادگي پايدار و خوشبختتري داشته باشيم.
افرادي كه سابقة زندگي مشترك داشته و طلاق گرفتهاند در ازدواج بعدي موفقتر خواهند بود
داشتن فرزند ميتواند به زوجين كمك كند تا زندگي زناشويي آنها بهتر شود و از طلاق جلوگيري كند
در زندگي كه زن و شوهر با هم مشكل و مشاجره فراوان دارند و نميتوانند با هم كنار بيايند، طلاق حتي براي بچهها نيز خوب و مفيد خواهد بود
وجود مشاجره و مجادلههاي جدي و احساس عدم خوشبختي در برهههايي از زندگي اشتراكي علامت هشدار دهندهاي براي طلاق است: هيچ زندگي زناشويي طبيعي بدون مشاجره و اختلاف نيست و مطالعات وسيع نشان دادهاند كه بيش از 80% زوجين كه در مرحلهاي از زندگي اشتراكي احساس شكست و بدبختي و رسيدن به آخر خط ميكردند ولي در زندگي باقي ماندند و پس از 5 سال (با مطالعه و دريافت كمك تخصصي) ابراز خشنودي و خوشبختي از زندگي اشتراكي خود كردند و خوشحال بودند كه طلاق نگرفتند.
ريشه اكثر طلاقها اشتباه در انتخاب همسر است (نيمه گم شده در جاي ديگري است): انتخاب نادرست معمولاً در موارد كمي عامل اصلي طلاق ميباشد (نظير ازدواج با فرد معتاد يا كسي كه بيماريهاي رواني جدي نظير اسكيزوفرني يا پارانوئيد دارد و یا تفاوتها بسیار چشمگیر و اصولی هستند). مشكل اصليِ انتخاب نامناسب، افزايش تنش، اختلافات خانوادگي و كاهش احتمال رسيدن به يك عشق واقعي است و انتخاب فرد شايسته و مناسب به تنهايي براي موفقيت و خوشبختي در زندگي اشتراكي كافي نيست و عوامل تعيين كننده اصلي آن، توانايي دو طرف در طرح و حل مشكلات، امكانات مالي كافي و روابط زناشويي درست هستند. به عبارت ديگر، حتي اگر خود خدا، همسر مناسب و كامل براي ما بفرستد ولي ما آمادگي، آگاهي و توانايي زندگي زناشويي درست را نداشته باشيم به خوشبختي دست نخواهيم يافت.
دیدگاهها