اعتماد به نفس و حرمت نفس
اعتماد به نفس یعنی دانایی- توانایی و مهارت فرد برای انجام کارها برای رسیدن به اهداف است، بنابراین باور و عقیده ما راجع به خودمان به دو گونه مثبت و منفی جلوه میکند.
اگر اعتماد به نفس مثبت داشته باشیم، باور داریم که “میدانیم و میتوانیم” و اگر اعتماد به نفس منفی داشته باشیم، میگوییم “نمیدانیم و نمیتوانیم” یا “با وجودی که میدانیم اما نمیتوانیم”.
بحث حرمت نفس موضوع بسیار پیچیدهای است و با زوایایی آشکار و پنهان وجود ما و زمینههای اعتقادی، باورها و مایههای فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی، آنچنان در هم تنیده شده که گفتگو درباره آن، مطلب راحت و سادهای نخواهد بود. ولی از جانب دیگر از نظر بسیاری از متخصصین مهمترین موضوع مردمان کشورهای در حال توسعه یا توسعه یافته است.
به هر حال چیزی حدود 3 تا 4 میلیارد از مردم دنیا با این موضوع به عنوان یکی از مهمترین و در بسیاری از موارد مهمترین موضوع زندگی اجتماعی و یا فردی و روانی و شخصیشان روبرو هستند و به همین جهت است که برخی معتقدند موضوع حرمت نفس خمیر مایه اصلی و اساسی سلامتی و یا بیماری و گرفتاری در دنیای ما است.
ترجیح من همچنان که در خصوص حرمت نفس بود، لغت “نفس” است که به معنی “خودِ خودِ واقعی من است”. معنی سطحی این کلمه مورد نظر نیست بلکه واقعاً در درون من چه نشسته، چه هست یا چه باور، اعتقاد و نظری دارم.
اما چرا تأکید بر روی لغت “حرمت” است؟ لغت حرمت دارای مقداری بار تقدس بوده و به نوعی امتیاز و برجستگی نفس انسانی است که متاسفانه در بسیاری از فرهنگ و باورهای مذهبی کاملاً نادیده انگاشته و حتی سرکوب شده است. چون قدرت و توانایی در بسیاری از این اعتقادات فرهنگی و مذهبی در پایمال کردن حرمت انسانی نهفته است. در چنین فرهنگهایی فرد را فقط وسیله و قربانی اهداف و آرمانهای ظاهراً بزرگ جوامع انسانی ولی در اصل خودخواهانه شخصی قرار میدهند.
مفهوم حرمت نفس در تحلیل نهایی بر روی دو پایه اصلی و اساسی استوار است:
پایه اول: من خوبم. به این معنی که من اشتباه میکنم، کار بد انجام میدهم، اما خوب هستم.
پایه دوم: من خواستنی و دوست داشتنی هستم. من بخاطر آنچه که هستم خواستنی و دوست داشتنی هستم.
مفهوم بالا به این معنی است که نه همه یا درصد بالایی از مردم باید مرا دوست داشته باشند بلکه تنها اگر یک نفر به من عشق و علاقه داشته و چند دوست داشته باشم در دنیایی که 7 میلیارد جمعیت دارد کافی است.
نکته مهم این است که وقتی من خوب هستم، تو و دیگران نیز خوب هستید و این باوری درست است. به معنای دیگر همانگونه که من خواستنی و دوست داشتنی هستم دیگران هم خواستنی و دوست داشتنی هستند. چنین باوری در انسان احساس امنیت و آرامش حیرت انگیزی را بوجود میآورد. چون اگر فقط من خوب باشم و تو بد باشی پس ما مشکل داریم. به عبارت دیگر منِ خوب در میان این بَدان چه میکنم؟ !
دیدگاهها