اعتماد به نفس مثبت


اعتماد به نفس مثبت
اعتماد به نفس باوری است که به دو گونه میتوانیم آن را داشته باشیم:
اعتماد به نفس مثبت یعنی میدانم و میتوانم.
اعتماد به نفس منفی یعنی نمیدانم و نمیتوانم یا با وجود اینکه میدانم، نمیتوانم.
بنابراین اعتماد به نفس یعنی دانایی، توانایی و مهارت ما برای انجام کارها و یا رسیدن به اهداف. این موضوع با 7 موضوع دیگر در هم آمیخته شده که عبارتاند از:
P1- اطمینان (trust) که مهمترین صفت انسانی است.
P2- دومین موضوع مهمی که مغز ما خود را برای آن آماده کرده، امنیّت است.
P3- آرامش
P4- امیدوار بودن
P5- خوش بین بودن
P6- مثبت بودن
P7- پشتکار داشتن
وقتی که این 7 موضوع با هم در میآمیزند، ترکیبی پیدا میکنند و موضوع اعتماد به نفس ما را به صورت مثبت و منفی در میآورند. به نظر میرسد که پایههای اصلی و اساسی اعتماد به نفس در 14 ماه اوّل، از تولّد تا 14 ماهگی است. به این معنا که اگر شما یک فرد 40 ساله را دیدید که این موارد را دارد، بیشتر از هر چیز دیگر حکم این است که 14 ماه اوّل خوبی داشته است و اگر جنبههای مثبتی نبوده و جنبه منفی وجود داشته و اطمینان و امنیّت و آرامش نیز ندارد، 14 ماه اوّل بدی داشته که شامل 9 مورد است که عبارتاند از:
1- راحت و آسوده به دنیا آمده باشد.
2- پدر و مادری داشته که احتیاجات او را بلافاصله و بلاواسطه برآورده کردهاند.
3- در 14 ماه اوّل با درد فیزیکی روبهرو نبوده است.
4- تحریک (Stimulation) لازم وجود داشته و هنگام بیداری یک نفر دائماً با او بازی میکرده تا تمام سلولهای مغزی و ارتباطات و کانکشن های بین آنها به کار بیفتد.
5- در خانوادهای بوده است که محبّت و دوستی و عشق وجود داشته است. به این معنا که از یک طرف دشمنی در آن خانواده نبوده و از جانب دیگردر آنجا قدرت جایی نداشته و فرماندهی و فرمانبرداری در کار نبوده است.
6- از نوازش (stroke) برخوردار بوده است. نوازش و لمسی که برای کودک آنچنان حیاتی و اساسی است که بین 6 تا 12 ماهگی اگر 3 یا 4 روز نوازش و لمس نشود، احتمال مرگ او وجود دارد.
7- حداقل بین 8 تا 14 ماه در آغوش مادر شیر خورده باشد؛ اعم از شیر مادر یا شیر دیگری ولی در آغوش مادر بوده باشد.
8- از تولّد تا 14 ماهگی حداقل روزی 2 تا 3 ساعت شیشه شیر یا پستانک یا سینه مادر را مک زده باشد.
9- بر اساس مطالعات علمی آخرین موردی که بیش از همه در سلامت روانی اهمیّت دارد، یکدستی و یکنواختی است که فقط یک نفر و به یک گونه از او مواظبت و مراقبت کرده باشد و افراد مختلفی در زندگی او نبوده باشند و از نظم و تکرار که اساس یادگیری و ایجاد نظم در مغز و در ضمیر و ذهن است، برخوردار بوده باشد.
اگر ما در این زمینه آسیب دیده باشیم، بسیار گرفتار میشویم. چون کودک انسانی بین 8 تا 9 ماهگی به نوعی با مفهوم و یا اصل علیّت (causality) و علّت و معلول آشنا میشود و آن را حس و احساس میکند و به دلایلی که به تاریخِ تکامل انسان برمیگردد ، این موضوع در مغز او جا میافتد و جهانی را میبیند که رابطه علّت و معلول دارند. ولی این خطر وجود دارد که شرطی شدن، رابطه علّت و معلولی را بهم بزند و یا ماجرای همبستگی با علیّت اشتباه شود و یا موضوع تقدّم و تأخّر زمانی، سیستم را برهم بریزد. بنابراین ما مغز آشفتهای پیدا میکنیم درست مانند ساختمانی که باید پایههای درستی داشته باشد و اگر آن پایهها درست نباشد و یا بدون اینکه گودالی بکنند و پایهای بگذارند، این ساختمان فرو میریزد و چنانچه ما هم ساختمان وجودمان را روی زمین ناهموار بگذاریم، بدون اینکه پایههای محکمی داشته باشد اگر از یک حدّی بگذرد، میتواند به خودی خود یا در اثر هر حادثه و اتّفاقی فرو بریزد.
دیدگاهها