آسیب های دوران 3 تا 7 سالگی در زندگی بزرگسالی
آسیب های دوران 3 تا 7 سالگی در زندگی بزرگسالی
بحران هویّت و فردیّت
اگر بین 3 تا 7 سالگی، هویّت کودک آسیب ببیند ( هویّت یعنی «چه کسی هستم؟» و «چه چیزی هستم؟» و «کجا هستم؟») در زندگی بزرگسالی دچار اشکال میشود. بعضی روزها خودش را باهوش و روزهای دیگری خودش را کاملاً بیهوش میبیند.
یک روز خودش را زیبا و جذاب و روز دیگر، زشت و کاملاً بد تصوّر میکند.
برخی اوقات این تصوّر را پیدا میکند که از عهدهی همهی کارها برمیآید، امّا روز دیگر به یکباره همهی آنها برهم میریزد.
بنابراین این افراد معمولاً هنگامی که خودشان را توصیف میکنند، تصویر و تصوّری که از خودشان دارند و یا آن را ارائه میدهند یا وقتی در جلسهی روان درمانی، دربارهی خودشان صحبت میکنند، کاملاً متوجّه میشوید که طوری به ارزیابی و قضاوت خودشان میپردازند که به هیچ وجه با واقعیّات ارتباطی ندارد و به میزانی که این آسیب شدیدتر است، این بحران و اِشکال، بیشتر و بیشتر دیده میشود. به همین جهت است که دادن پیام «یکدست» و «یکنواخت» به فرزندانمان، در چارچوب آموزشی و مثبت، همیشه به آنها کمک میکند که نظری دربارهی خودشان داشته باشند که بیشتر با واقعیّتها میخواند و گرفتار این نوع تضاد در ذهن خود و یا ارتباطاتشان با دیگران و یا انتظاراتی که بر مبنای آن از دیگران دارند، نشوند.
نداشتن خبری واقعبینانه از محیط اطراف خود
کسی که بین 3 تا 7 سالگی آسیب دیده است معمولاً از محیط اطراف خودش خبری واقعبینانه ندارد. آنچنان درگیر دنیای خارج است و آنچنان پیامهای مختلف و متفاوتی را دربارهی موضوعهای بیاهمیّت میگیرد که به اصل موضوع و مطالب توجّهی نمیکند. مثلاً وقتی وارد مهمانی میشود، آنچنان به هر یک از افراد که ای بسا صد نفر هستند، توجّه میکند و برایش مهم است که: «هم اکنون او را چه اندازه زیبا و یا زشت میبینند!؟»، «چه اندازه لباس او را تأیید میکنند و یا خوب و یا بد میدانند!؟»، « باید به سمت راست مهمانی برود یا سمت چپ!؟»، «آیا باید با گروه اول بایستد یا نایستد!؟» و به خاطر تمام این ذهنیّتی که برای خودشان بهوجود میآورند، نتیجه این خواهد بود که با وجودی که چند بار مثلاً اعلام کردهاند که در اینجا نایستید و یا خواهش کردهاند که سر میز شام بروید، اصلاً آن پیام را نمیگیرند و کاری که باید انجام بدهند را انجام نمیدهند، زیرا درگیر دنیای بیرون خودشان شدهاند. از جزئیات خبر میگیرند امّا با کلیات کاری ندارند. غالب اوقات این افراد دربارهی این که «دیگری چه گفت؟!» و یا «چه رفتاری انجام داد؟!»، به دلیل گرفتاری ذهنی، تصویری را ارائه میدهند و شما که ناظر آن رفتار بودهاید و یا شنیدهاید، آن چه از سوی این افراد بیان شده است را ابداً به واقعیّت نزدیک نمیبینید و باز اصرار دارند که آن فرد چنین کرد و چنان گفت، در حالی که واقعیّتها آن را نشان نمیدهد. به همین دلیل است که وقتی از یک مهمانی برمیگردند، تصویر عجیب و غریبی از همهی افراد دارند و به تجدید نظر دربارهی خوبی و بدی و مهربانی و نامهربانی دیگران دست میزنند. ای بسا با توجّهِ کمِ چند دقیقهای یا لحظهای نسبت به افراد، ممکن است کسی را خوب و مهربان و پاک و علاقمند ببینند وای بسا بیاعتنایی فردی که فقط مشغول کار دیگر یا افراد دیگر بوده است را به عنوان توهین و تحقیر تلقی میکنند و نظرشان راجع به آن فرد و روابط او دگرگون میشود. بنابراین موضوع دوم، بیخبری از واقعیّات محیط اطراف و توجّه به جزئیات است.
از حال و احساس درونی خود بیخبر بودن
آسیبی که وجود دارد این است که فرزند ما از حال و احساس درونی خودش بیخبر باشد. نه دربارهی این که «چه کسی هست؟»، بلکه دربارهی این که آیا «خشمگین است؟»، آیا «غمگین است؟»، آیا «ناامید است؟» یا آیا «نگران است؟» واقعاً توانایی تفکیک ندارد. آنچنان این حالات در او آمیخته شده است و حس او با احساس و احساس او با تخیّلات و تصوّرات درآمیخته است که ممکن است تا ساعتها حتّی گرسنه یا تشنه باشد، ولی از آن بیخبر است!، و با وجودی که کاملاً غمگین است، احساس کند که حالتی از آرامش و متانت را دارد و در حالی که سخت وحشت کرده، ممکن است احساس کند که توانایی فهمیدن موضوعات و مطالب را ندارد. بنابراین افرادی که در این سن و سال آسیب میبینند، متأسّفانه در بزرگسالی به دلیل بیخبریِ از خود و به دلیل نداشتن خبر از این که در درون آنها چه میگذرد، غالب اوقات باید از طریق دیگران به آنها تذکّری داده شود و یا احتمالاً علائمی باید آنها را متوجّه نیازشان کند.
مثال: برخی اوقات در مهمانیها اتّفاق میافتد، مهمانداری که چند یا چندین نوع غذا برای همه فراهم کرده است، از آنجایی که سخت مشغول پذیرایی است و این پذیرایی را نه به جهت عشق و محبّت، بلکه فقط به خاطر اثبات خوب بودنِ خودش و به نوعی جلوگیری از سرزنش و انتقاد دیگران انجام میدهد، ممکن است مدّت طولانی گرسنه بماند که حالِ خودش بهم بخورد؛ در چنین مواردی فرد از درون خودش خبر ندارد، یا کسی با وجودی که ساعتها از وقت خوابش گذشته است، همچنان تصور میکند که چون باید بیدار باشد یا به حرف افراد گوش بدهد، گذشت زمان را طور دیگری برای خودش توضیح میدهد و توجیه میکند. نظرات فردی که بین 3 تا 7 سالگی آسیب دیده است، کاملاً مختلف و متفاوت و بهم ریخته خواهد بود.
درگیر حدس و گمان بودن
کسانی که بین 3 تا 7 سالگی آسیب دیدهاند، همیشه درگیر حدس و گمان هستند. یعنی باید همهی مطالب را حدس بزنند و باید بدانند که احتمالاً «چه شده است؟» و یا «چه خواهد شد؟». بنابراین اگر در یک مهمانی نبودند، حدس میزنند افرادی مطالبی پشت سر آنها گفتهاند و یا اگر جایی نبودهاند، باید این اتّفاقات افتاده باشد! به همین علّت به خودشان اجازه میدهند که «ذهن شما را بخوانند!». به شما میگویند « چرا از دست من ناراحتی؟»، «چرا به من توجّه و علاقه نداری؟»، «چرا وقتی با من هستی، چنین یا چنان میکنی؟». در حالی که وقتی این حرفها را به شما میزنند، شما تعجّب میکنید که چگونه به چنین نتایجی رسیدهاند و از آنها پرسوجو میکنید و میبینید که در این باره با تمام وجودشان اصرار دارند، زیرا اینها را درون خودشان حس و احساس کردهاند و کلام شما را نوعی بازی و یا دروغ تلقی میکنند. زیرا این افراد اصولاً در زندگی با حدس و گمان عمل میکنند.
این افراد حتّی ترجیح میدهند آدرس نپرسند، بلکه بروند و آن را پیدا کنند و یا دربارهی موضوعها، همین که مطلب را شنیدند، آن را فهمیده تلقی کنند. در حالی که بعداً متوجّه میشوند مطلب را ضبط نکردهاند و یادشان نمیآید. اگر آدرسی میگیرند، یا شماره تلفن یا نامی را میپرسند، حتّی پنج دقیقه بعد، به هیچ وجه آن مطلب را در ذهنشان ندارند. زیرا اصولاً به دلیل این حدس و گمان تصوّر میکنند که اگر بعداً به ذهنشان مراجعه کنند، میتوانند همه چیز را به یاد بیاورند. میل آنها به درک واقعیّت و کشف حقیقت بسیار کم است. امّا در دنیای ذهنی خودشان هر تخیّل و تصوّری را مطلوب و درست میدانند.
مشکل داشتن با نزدیکان و عزیزان خود
این افراد معمولاً با نزدیکان و عزیزانشان مشکل دارند. در حالی که ممکن است برای غریبهها به نظر خوب بیایند و آداب و ادب اجتماعی را رعایت کنند. در حالی که با مهربانی و توجّه با دیگران برخورد میکنند، امّا وقتی به کسانی میرسند که به آنها نزدیک هستند، بیاعتنایی و بیتوجّهی را به حدی میرسانند که برخی اوقات فرد به این نتیجه میرسد که اصلاً من وجود ندارم یا او اصلاً در این دنیا و در این زندگی نیست.
امّا بیش از آن، وقتی در یک محیط کار میکنند، هرچند وقت یک بار با گفتن این که: «این افراد به من حسادت میکنند»، «آنها در حال رقابتِ با من هستند»، «توطئه میکنند»، «همهی کارها را به من میدهند»، «کارهای مشکل را از من میخواهند»، «اگر اشکال و ایرادی پیدا میشود، همیشه مربوط به کارِ من است» و با دیگران درگیری و اختلاف پیدا میکنند.
این افراد هر نوع آگاهی که از دیگران میگیرند را به دلایل حدس و گمانشان، با شک و تردید همراه میکنند و در نتیجه دیر یا زود اختلافاتی پیدا میکنند. در زندگی زناشویی هم معمولاً بعد از چند ماه، مسائل و مشکلات خودش را نشان میدهد. به همین دلیل، اگر با این افراد مدّت طولانیتری دوست باشید، احتمالاً میتوانید به این حالاتشان پیببرید. ولی در روزها و هفتهها و ای بسا ماههای اول، همه چیز به نظر عادّی و راحت است. با نگاهی که به دیگران دارند در ذهن خودشان تصوّرات و تخیّلات خاصی را بهوجود بیاورند و هرگونه توجّه یک نفر به دیگری را دقیقاً به معنی بیاعتنایی به خودشان تصوّر میکنند. زیرا مایل هستند که دوستان و عزیزان و همکاران را فقط برای خودشان داشته باشند. خودشان را مرکز و محلّ توجّه و اعتناء میدانند و وقتی از جانب دیگران مورد بیاعتنایی قرار میگیرند، احساس خوبی نخواهند داشت.
کنترل کردن دیگران
کوششی است که به جهت کنترل دیگران میکنند. از آنجایی که دنیای ذهنی خودشان از کنترل خارج شده است، از آنجا که دنیای بیرونی را در اختیار ندارند، فکر میکنند هرجا که بتوانند کنترل کنند، به توانایی و آرامش زیادی دسترسی پیدا کردهاند. به همین علّت است که با قبول مسئولیّتهایی میخواهند دیگران را کنترل کنند.
آنها مایل هستند تنها پشت فرمان بنشینند، زیرا میخواهند با سرعت زیاد و زود به آدرس یا محلّ مورد نظر بروند. اگر قرار هست با آنها به پیک نیک بروید، کوشش میکنند که بگویند ابزار و وسایل لازم را من میآورم تا از این طریق، کنترل اوضاع را به دست بگیرند.
علّت اصلی و اساسی که فرزندان و مخصوصاً بچّههای کوچکتر خودشان را بیشتر دوست دارند این است که آنها در اختیار آنها هستند و میتوانند کنترلی تند و شدید بر آنها داشته باشند. هرکسی که کوشش میکند کنترل دیگران را به دست بگیرد دقیقاً این پیام را میفرستد که کنترل خودش را از دست داده است، پس برای آرامش و امنیّت خودش باید دست به چنین کاری بزند. این بچّهها به دلیل آسیب در کودکی، حتّی از سنین 10-11 سالگی این وضع را شروع میکنند و چه بسا به عنوان نوع و روش زندگیشان به آن ادامه میدهند.
دیدگاهها